مقاله بررسی نظريه امامت در ترازوي نقد

دسته بندي : علوم انسانی » معارف اسلامی
مقاله بررسي نظريه امامت در ترازوي نقد در 42 صفحه ورد قابل ويرايش

"نظريه امامت در ترازوي نقد"


فهرست مطالب

نظريه امامت در ترازوي نقد ?
ارکان اصلي نظريه ?
فلسفة نبوت ?
دليل اول (مقتضاي حکمت الهي) ?
دليل دوم (قاعدة‌ لطف) ??
جمع‌بندي بحث ضرورت نبوت ??
امامت (تبيين نظرية رايج) ??
اما شأن اصلي امام چيست؟ ??
دليل اول: ادلة عقلي ضرورت امامت ??
دليل دوم ??




نظريه امامت در ترازوي نقد

اركان اصلي نظريه

نظرية امامت، از ابتداي تكون تاكنون فراز و نشيب‌هاي فراواني را پشت سر نهاده و عالمان و متكلمان شيعه در طول تاريخ، قرائت‌هاي مختلفي از آن داشته‌اند. لكن يك قرائت خاص همواره رواج و شهرت بيشتري داشته و خصوصاً در عصر حاضر سطرة خود را بر تلقي‌هاي ديگر گسترانده و شكل تفسير رسمي را پيدا كرده است. اركان اين تلقي خاص به شرح زير است:

الف) وجود امامان معصوم پس از پيامبر (ص) ضرورت دارد و بر خداوند واجب است براي رهبري و هدايت امت و حفظ شريعت، امامان معصومي را به عنوان جانشينان پيامبر اسلام نصب كند، (اصل وجوب و ضرورت امامت)

ب) خداوند براي دوران پس از پيامبر (ص) دوازده امام معصوم را- كه اولين آنها امام علي‌بن‌ابيطالب و آخرينشان حضرت مهدي (ع) مي‌باشد- به امامت امت نصب نموده است. (نصب الهي امامان دوازده‌گانه)

ج) امامان معصوم، به دليل نصب الهي، عصمت و علم مصون از خطا و اشتباه، بر كلية‌ امور ديني و دنيوي امت، رياست دارند و سخن آنها حجت قاطع است. لكن شأن اصلي آنها تفسير دين و حفظ شريعت است و اگر به دليل شرايط خاص جامعه، بر مسند قدرت و حكومت نباشند، مقام مرجعيت دين آنها همچنان باقي است.

د) دوازدهمين امام، به دليل بي‌لياقتي مردم و تهديد دستگاه حكومتي و خوف شهادت، به فرمان الهي و تا مدتي نامعلوم، غايب شده است و در آخر الزمان ظهور مي‌كند تا همة‌ دنيا را از ظلم و فقر و فساد و گمراهي نجات دهد.

در اين نوشتار مي‌كوشيم تا نشان دهيم كه اولاً ادلة ارائه شده براي اثبات نظرية امامت ناتمام است، ثانياً ناسازگاري دروني، اين نظريه را رنج مي‌دهد و ثالثاً شواهد و قرائني وجود دارد كه اين نظريه را نقض مي‌كند. از آنجا كه متكلمان شيعه، امامت را استمرار نبوت مي‌دانند، مجبور مي‌شويم بحث خود را از فلسفة نبوت آغاز كنيم.

فلسفة نبوت

در بحث فلسفة نبوت، دو سئوال مهم مطرح مي‌شود. نخست آنكه چرا خداوند پيامبران به سوي بشر فرستاده است، دوم آنكه آيا بعثت پيامبران، ضرورت دارد يا اينكه پيامبران، موهبتهاي الهي هستند و در ارسال آنها به سوي بشر، وجوب و ضرورتي رد كار نبوده و نيست. پيداست كه براي يافتن پاسخ سئوال اول، مي‌توان به تعاليم پيامبران و كتابهاي آسماني آنها رجوع كرد و فهميد كه هدف و غرض خداوند از ارسال رسل چه بوده است. اما در مورد سئوال دوم، كار به اين سادگي و آساني نيست. اگر قائل به وجوب و ضرورت نبوت باشيم، بايد با دليل عقلي و پيشين (بدون استفاده از تعاليم پيامبران) اين مدعا را اثبات كنيم.

متكلمان شيعه قائل به وجوب و ضرورت بعثت پيامبران هستند و اين ضرورت را مقتضاي حكمت الهي و قاعدة لطف مي‌دانند. ما در اينجا از ميان ادلة متعددي كه در اثبات اين مدعا اقامه شده است، دو نمونه را آورده و به نقد و بررسي آنها مي‌پردازيم و معتقديم كه با مباني ارائه شده در اين نقدها، همة‌ ادلة ضرورت نبوت را مي‌توان نقد كرد.

دليل اول (مقتضاي حكمت الهي)

اين دليل بر مبناي نقصان علم و دانش بشري و عدم كفايت عقل انسان در شناخت راه كمال و سعادت اقامه شده است:

«الف. خداي متعال انسان را براي تكامل اختياري آفريده است.

ب. تكامل اختياري درگرو شناخت صحيح راجع به سعادت و شقاوت دنيا و آخرت است.

ج. عقل انسان براي چنين شناختي كفايت نمي‌كند.

نتيجة اين مقدمات اين است كه حكمت خداي متعال اقتضاء دارد كه براي اينكه نقض غرض از خلقت انسان پيش نيايد، خدا راه ديگري (وحي) در اختيار انسان قرار دهد تا از آن راه پي به سعادت دنيا و آخرت ببرد و بتواند كمال اختياري پيدا كند. »

شبيه همين استدلال، در جاي ديگر و با تعابيري متفاوت چنين آمده است:

«1. هدف از آفرينش انسان،‌ حركت به سوي خدا، بسوي كمال مطلق و تكامل معنوي در تمام ابعاد است.

2. بدون شك انسان اين راه را بدون رهبري يك پيشواي معصوم نمي‌تواند به انجام برساند و طي اين مرحله بي‌رهبري يك معلم آسماني ممكن نيست.

نتيجه: بعثت پيامبران و نصب امامان معصوم بعد از پيامبر اسلام (ص) ضروري است و در غير اين صورت نقض غرض از جانب خداوند لازم مي‌آيد.»

همانطور كه بوضوح معلوم است، اينگونه ادله مدلولي نام دارند و در پي اثبات ضرورت وجود پيشوايان معصوم و معلمان آسماني (اعم از پيامبر يا امام) رد ميان مردم هستند. اما خوب است نگاهي انتقادي به مقدمات اين دليل بيندازيم:

درست است كه خداوند به دليل حكيم بودن، كار عبث و بيهوده انجام نمي‌دهد، اما چگونه مي‌توان غرض او از آفرينش انسان را به روش عقلي كشف كرد و حتي آنرا به همة انسانها تعميم داد؟ فراموش نكنيم كه ادلة اثبات ضرورت بعثت پيامبران، ادله‌اي عقلي و پيشيني هستند. يعني اولاً مقدمات آنها بايد از قبل و به روش عقلي اثبات شده و ثانياً قبل از بعثت پيامبران هم قابل اقامه باشند. فرض كنيم در زماني (يا مكاني) زندگي مي‌كنيم كه خداوند هنوز پيامبري به سوي مردم نفرستاده و يا اينكه ما هنوز خبري از بعثت يك پيامبر نشنيده‌ايم. در چنين فضايي فقط مي‌دانيم كه خالق ما خداي يكتاست و اين خدا حكيم است و كار عبث و بيهوده انجام نمي‌دهد. حال چگونه با تحليلهاي عقلي صرف مي‌توان فهميد كه غرض خداوند از آفرينش انسان [به عنوان مثال] تكامل اختياري است، تا بعد از آن بتوانيم حكم كنيم كه براي تحقق آن غرض، بايد پيامبر هم بفرستد؟ لازمة منطقي حكمت الهي اين است كه از آفرينش هر موجودي (مثلاً انسان) هدفي داشته باشد. اما اين هدف مي‌تواند مصاديق بي‌شماري داشته باشد و نمي‌توان با دليل عقلي و پيشين، هدف (يا غرض) خداوند از آفرينش موجودي خاص (مثلاً انسان) را كشف كرد. اندكي تأمل در ادله ضرورت نبوت (مانند دليل مورد بحث) نشان مي‌دهد كه اين ادلهه از دو پيش فرض تغذيه مي‌كنند. اول اينكه قبل از ارسال رسولان الهي و بدون استفاده از تعاليم آنها، با تحليلهاي عقلي محض مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه انسان براي پيمودن راهي خاص و رسيدن به مقصدي خاص آفريده شده است. دوم آنكه پيمودن اين راه (براي رسيدن به هدف آفرينش) در گرو شناخت مجهولاني است كه عقل از دست يابي به آنها عاجز است. هيچكدام از اين دو مقدمه قابل اثبات نيستند. در مورد غير قابل اثبات بودن مقدمة اول توضيح مختصري داديم و تفصيل مطلب را به دليل وضوحي كه دارد، لازم نمي‌دانيم. اما مقدمة‌ دوم نياز به توضيح بيشتري دارد. فرض كنيم كه ما با دليل عقلي و پيشيني فهميده‌ايم كه غرض خداوند از آفرينش انسان، تكامل اختياري و يا مثلاً رسيدن به سعادت دنيا و آخرت است.



«در اصطلاح متكلمان، لطف به دو معنا به كار مي‌رود:

1) لطف محصّل، فعلي است كه در صورت وقوع آن، انسان مكلف، با اختيار خويش فعلي را كه اطاعت خداوند در آن است، انجام مي‌دهد و يا از انجام معصيتي خودداري مي‌كند.

2) لطف مقرب، فعلي است كه در صورت وقوع، شخص مكلف، به انجام طاعت و ترك معصيت نزديك مي‌شود. به اين معنا كه زمينة مساعدي براي اطاعت از خداوند فراهم مي‌آيد.

از تعاريف بالا روشن مي‌شود كه لطف در جايي [مطرح] است كه پاي تكليف (عقلي يا شرعي) در ميان باشد؛ [به عبارت ديگر] نسبت به شخص كه مكلف به انجام يا ترك كاري است، دو دسته امور وجود دارند: 1) اموري كه اگر واقع شوند، شخص از روي اختيار خويش، آنچه را كه مكلف است انجام مي‌دهد 2) اموري كه در صورت وقوع، زمينه را براي انجام تكليف آماده و مهيا مي‌سازد. ايجاد امور دستة اول، لطف محصل و ايجاد گروه دوم، لطف مقرب است.»

همانطور كه ديديم در تعريف فوق، مكلف بودن انسان مفروض واقع گرديده و بر مبناي آن گفته شده است كه لطف، فعلي است (از طرف خداوند) كه موجب مي‌شود انسانها با اختيار خود به انجام تكليف بپردازند و يا در زمينة انجام تكليف براي آنها فراهم آيد. پيداست كه با توجه به اين تعريف، وجوب لطف، مشروط به وجود تكليف است. براي توضيح بيشتر، به دليلي كه براي اثبات «وجوب لطف» اقامه شده است، توجه كنيد:

«ترديدي نيست كه غرض خداوند از تكليف بندگان (و وضع قوانين شرعي) اين است كه آنان با انجام طاعت و ترك معصيت، شايستة پاداش و ثواب شوند. بر اين اساس، اگر خداوند بداند كه در صورت وقوع فعلي (كه مقدور اوست)، مكلف با اختيار خويش طاعتي را انجام مي‌دهد (لطف محصل) يا دست كم به انجام آن نزديك مي‌شود (لطف مقرب) و با اين حال، خداوند آن فعل را محقق نسازد، لازم مي‌آيد كه غرض خويش از تكليف بندگان را نقض كند. اما عقل حكم مي‌كند كه نقض غرض كاري قبيح و از ساعت حكمت خداوند به دور است. بنابراين حكمت الهي اقتضا مي‌كند كه براي اجتناب از نقض غرض، فعل مورد بحث را انجام دهد و اين همان وجوب لطف است.

متكلمان به منظور ايضاح بيشتر اين استدلال، معمولاً از يك تمثيل كمك مي‌گيرند: شخصي فردي را به ميهماني دعوت مي‌كند و مي‌داند كه آمدن او منوط به مقدماتي است (مانند فرستادن راهنما يا اعلام نشاني محل ميهماني). حال اگر شخص ميزبان، بر انجام مقدمات مذكور توانا باشد و با اين حال، از اين كار خودداري كند، عقل او را به نقض غرض محكوم مي‌كند و فعل او را قبيح و برخلاف حكمت مي‌شمارد.»

در اين دليل، «وضع قوانين شرعي» مفروض گرفته شده است و با چنين فرضي، البته لطف (به معنايي كه آمد) بر خداوند واجب مي‌شود. به عبارت ديگر اگر پذيرفته باشيم كه خداوند ما را به جايي دعوت كرده است بايد اين را هم بپذيريم كه دادن آدرس (به هر نحوي) وظيفة اوست. اما سئوال اين است كه چگونه با دليل عقلي و پيشين و بدون استفاده از تعاليم پيامبران مي‌توان فهميد كه خداوند تكاليفي شرعي براي بشر وضع كرده و حالا بايد به گونه‌اي، بشر را از كم و كيف آن آگاه كند؟ در پاسخ، به اين سئوال، دليلي اقامه شده است كه بر مبناي آن، وضع قوانين شرعي و تكاليف دين بر خداوند واجب است:

«ما انسانها تكاليف و وظايفي عقلي، مانند «شكر منعم» (سپاسگزاري از خداوندي كه به ما نعمت بخشيده است) و «لزوم شناخت آفريدگار عالم» داديم كه عقل، ما را به انجام آن الزام مي‌كند. از سوي ديگر، ترديدي نيست كه بعثت انبياء به دليل آنكه با آوردن تكاليف شرعي همراه است، زمينه را براي عمل به تكاليف عقلي مهيا مي‌سازد، زيرا عمل به تكاليف شرعي، ما را به انجام تكليف عقلي خود نزديك مي‌كند (به عنوان مثال، با اداي نماز و پرداخت زكات، بخشي از وظيفة عقلي سپاسگزاري از خداوند نعمت بخش انجام مي‌پذيرد)

با توجه به اين دو مقدمه (و با نظر به تعريف لطف)، آشكار مي‌شود كه وضع قوانين شرعي و ابلاغ تكاليف دين، لطفي است كه ما را به اداي تكاليف عقلي خويش نزديك مي‌كند و از آنجا كه لطف بر خداوند سبحان واجب است، نتيجه مي‌شود كه وضع و ابلاغ شرعي، بر خداوند واجب است. اما ابلاغ تكاليف شرعي بدون بعثت پيامبران ممكن نيست و چون ذي المقدمه (يعني ابلاغ تكاليف شرعي) واجب است، مقدمة آن (يعني بعثت پيامبران) بر خداوند واجب خواهد بود.»
دسته بندی: علوم انسانی » معارف اسلامی

تعداد مشاهده: 2558 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.rar

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 42

حجم فایل:31 کیلوبایت

 قیمت: 29,900 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی: